راهبرد و روشهای یادگیری در کودکان عقب مانده ذهنی
راهبرد و روشهای یادگیری در کودکان عقب مانده ذهنی
مقدمه
تعلیم و تربیت در هر جامعه منعکس کننده دیدگاههای کلی آن جامعه در مورد انسان و نشانگر فلسفه سیاسی و اجتماعی آن است. به عنوان یک اصل اساسی همه کودکان اعم از عادی، نابینا و ناشنوا و با هر نوع مشکلی و محدودیت در ظرفیتهای لازم برای یادگیری دارای حق برخورداری از فرصتهای یادگیری و آموزش میباشند که این فرصتها میتواند بصورت آموزش عادی و رسمی یا آموزش خاص و ویژه باشد.
تاریخچه و فلسفه تعلیم و تربیت کودکان استثنایی
بصورت تاریخی سه مرحله در دیدگاهها نسبت به معلولیت کودکان وجود داشته است. نخست دوران قبل از میلاد مسیح که کودکان معلول مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند و مورد تهدید و نابودی بودند برای مثال اسپارتها کودکان معلول و دچار مشکل را در بدو تولد از بین میبردند. دوم: در دوران مسیحیت و پس از آن که این کودکان تنها مورد حمایت و مراقبت بودند و بالاخره سالهای اخیر که حرکات بسیاری در مورد آموزش و یکپارچگی آنها با جامعه تا بالاترین حد ممکن صورت گرفته و این یکپارچگی از زمینههای تعلیم و تربیت بصورت یکپارچگی با همسالان عادی و رشد ظرفیتها بوده است. قبل از سالهای 1800 فعالیت چندانی در زمینه آموزش ویژه صورت نگرفته است و در دهههای نخستین قرن 19 توسط بزرگانی چون ساموئل گریدلیها و دورتیاریکس و سه حرکاتی چون ایجاد مدارس شبانه روزی برای معلولین ایجاد شد. این مدارس علاوه بر نقش حمایتی نقشی آموزشی هم داشتند ولی بعد حمایتی آنها قویتر بوده است.
مدلهای نظری و روشها در تعلیم و تربیت
مدلهای نظری موثر بر تعلیم و تربیت ویژه شامل مدل پزشکی، رشدی، رفتاری، شناختی، انسانگرا و اکولوژیک میباشد که دارای اثر بسیار بر روشها و راهبردهای آموزشی تعلیم و تربیت ویژه هستند. قابل ذکر است که روشهای مربوط به این مدلها هرکدام نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارا هستند و میتوان از آنها برای اهداف متفاوت بهره جست اما در میان آنها بهترین وجود ندارد و معلم باید ضمن استفاده از این طیف وسیع به بررسی و ارزیابی نقادانه آنها پرداخته و سعی در ابداع روشهای جدید متناسب با این زمینه نماید. میتوان گفت که مدلهای نظری به یک سری اصول و روشها و در نهایت راهبردها و رویهها منتهی میگردد که این رابطه جهت تعاملی و دوسویه دارد.
منظور از مدل نظری مجموع ایدهها یا قضایای صوری است که به منظور راهبری و تصمیمگیری عملی مورد استفاده قرار میگیرد. برای مثال اغلب نظریههای تعلیم و تربیت ویژه بر پایه مدلهای روانشناختی یادگیری پاگرفته است که از میان آنها میتوان به نظریه یادگیری عامل اسکینر اشاره نمود. در سطح دوم اصول قرار دارد. اصول مشتقاتی از مدل نظری است و تعمیمهایی است که به مثابه رهنمود عمل به کار میرود. برای مثال این حکم که معلم باید در جریان یادگیری و آموزش ویژه پس از هر کوشش در یک تکلیف یادگیری بازخورد (feed back) فراهم آورد یک اصل آموزشی است. سطح سوم شامل روشها و طرحها(plan) آموزش مشتق از اصول و نظریه است که به منظور سازماندهی کار در کلاس بکار میرود. طرحها فرآیندهایی هستند که نظم اجرای توالی عملیات را کنترل میکنند و روشها متوجه رویههای گام به گام لازم برای آموزش هستند. آخرین سطح راهبردها و رویهها است که شامل روشهای جزئی مانند عملیات آموزش بسیار ویژه میباشد و به منظور افزایش و نیل به اهداف خاص مورد استفاده قرار میگیرد. رویهها عبارتند از بخشهای منفرد یک راهبرد و شامل مراحل یا گامهای لازم برای حمایت از نیل به اهداف ویژه و حفظ آن هستند.
مدلهای نظری و روشهای تعلیم و تربیت ویژه
1ـ مدل پزشکی: این مدل مشکلات یادگیری را ناشی از برخی اختلالات و بیماریهای عضوی میداند. بدکاریهای نورولوژیک و عصب شناختی، مشکلات بیولوژیک و عوامل ژنتیک علل اولیه شرایط معلول ساز تلقی میگردد. عوامل محیطی نیز در اینجا سهیم است. معتقدین به این رویکرد به ارتباطی منظم بین پرسنل تربیتی و پزشکی در باب ـ شیوههای تربیتی و آموزش ویژه اعتقاد دارند و فرض میکنند که تشخیص اختلالات جسمانی عصب شناختی ـ و بیولوژیک بایستی مقدم بر مداخله در موقعیتهای تربیتی باشد. در اینجا هر نوع توصیه تربیتی مبتنی بر ـ اطلاعات حاصل از تشخیص اولیه پزشکی به عنوان یک عامل اصلی است. این مدل تأثیر قاطعی بر ـ روشهای فرآیند آموزی (pracess training method) داشته است. این روشها بر دیدگاه روان شناختی ـ زیست شناختی استوار بوده و بر رویههای آموزشی که موجب تحریک حسی و سازماندهی ـ ادراکی مناسب گردد تاکید دارد و بر تشخیص پزشکی و ارزیابی عصب شناختی و نورولوژیک قبل از تصمیم گیری برای برنامههای تربیتی تاکید مینماید.
2ـ مدل رشدی: این مدل بر عوامل رشد بیولوژیک استوار است که بر رشد شناختی و اجتماعی کودک تأثیر گذار است. بر اساس این مدل همه کودکان در جریان پیشرفت به سوی رشد (maturation) از مراحل رشدی معینی عبور مینمایند. این دیدگاه ضمن پذیرش نقش عوامل محیطی بر رشد، اثر آنها را کمتر از عوامل بیولوژیک میداند. در این دیدگاه مراحل رشد یعنی ادوار معینی که در همة الگوهای رشد مشاهده میشوند و فرض بر آن است که دانشآموزان دارای نیاز ویژه از همان مراحلی که سایر کودکان عبور مینمایند گذر میکنند اما آهستهتر و بر این اساس کار معلّم شناسایی ـ مراحل رشد کودک در ابعاد مختلف شناختی و عاطفی و طرح روشهایی منطبق با سطح رشد کودک در هر یک از این حیطهها است. رشدگرایان نقش تعلیم و تربیت که تغییر الگویهای رشد را نمیپذیرند و از محیط تربیتی طبیعی و مداخلات تربیتی غیر اجباری حمایت میکنند. رشدگرایان به یک دید مرحلهای از تعلیم و تربیت ویژه معتقد بوده و میگویند دانشآموزان گامها و مراحل مقدماتی یا اولیه رشد مهارت را قبل از گام نهادن به مراحل پیشرفتهتر میآموزند. مدل رشدی بر روشهای فرآیندآموزی و نیز آموزش شناختی و فراشناختی نفوذ بسیار داشته است.
3ـ مدل رفتاری: این مدل معتقد است که تحلیل رفتار بنیاد هرگونه روش ارزشمند در تعلیم و تربیت ویژه است و در آن بر رفتارهای مشاهدهپذیر و استفاده از تغییرات بیرونی گوناگون محیط برای تغییر رفتار تاکید میگردد. کار معلّم تغییر محیط جهت تغییر رفتار است یعنی با تغییر رویدادهای پیش آیند (رویدادهای مقدم بر رفتار) و ترغیب رخداد مجرد آنها و رویدادهای پیآیند (رویدادی که در پی رفتار آمده و موجب استمرار آن میگردد) سعی در نیل به پیامدهای مطلوب دارد.
کودک دارای مشکل یادگیری دارای ذخیره رفتاری نامناسب است که معلم باید با دستکاری رویدادهای پیشآیند و پسآیند وی را یاری کند که رفتارهای مطلوب را کسب و رفتار نامطلوب را از دست بدهد. مدل رفتاری بر روش مورد استفاده در تعلیم و تربیت ویژه چون کنترل محرک ـ مدیریت وابستگی ـ چیرگی آموزی و آموزش مستقیم تأثیر داشته است. این روشها با استفاده از عناصری برگرفته از نظریه رفتار گرانه سعی در کنترل رفتار دارند. انتقاد اصلی وارد بر این نظریه دید مکانیکی و گریستن چون شیئی به انسان و عدم توجه به مسئولیت فرد نسبت به یادگیری خویش است. در مجموع این مدل تأثیر عمیقی بر تعلیم و تربیت ویژه داشته است.
4ـ مدل شناختی: در این مدل بیشتر بر فرآیندهای تفکر یا ذهنی توجه میگردد تا پاسخهای بیرونی و رفتار مشاهده پذیر و نحوه پردازش اطلاعات، استخراج معنی از آن و فرآیندهایی چون توجه، ادراک، حافظه، مفهوم سازی و... مورد بررسی و توجه است. این مدل تأثیری قطعی بر روشهای آموزشی شناختی و فراشناختی داشته است. هدف از این حرکتها کارگزاری شناختی و مهارتهای تفکر در دانشآموزان دارای نیاز ویژه است و نیز فراهم کردن امکان پردازش اطلاعات به شیوهای کارآمدتر از اهداف آنهاست. این مدل بر فرآیند آموزی نیز تأثیر داشته است که زمینه اصلاح در اینجا فرآیندهای شناختی است و نه بیولوژیک.
5ـ مدل انسانگرا: بنیاد مدل انسانگرا بر گرایش انسان بر خودشکوفایی استوار است. یعنی میل اساسی فرد برای نیل به آنچه میتواند از طریق فعالیتهای خودمختار بشود. این مدل از تواناسازی دانشآموز برای قبول مسئولیت بیشتر در یادگیری خود رهبری و استقلال بیشتر طرفداری مینماید. هواداران این مدل معتقدند که کار معلّم تقویت گرایشهای کودک به خود شکوفایی و ساماندهی محیط بگونهای است که او در تماس با رویدادهای معنیدار و مهم قرار گیرد. این مدل بر حمایت از کودکان دارای نیاز ویژه در مقابل فشارهای شدید اجتماعی و خانواده تاکید دارد و اهداف هیجانی و اجتماعی را مقدم بر اهداف تحصیلی تلقی مینماید. این مدل بر روشهایی که به رشد مهارتهای اجتماعی مناسب صیانت ذات و استقلال در یادگیری و رفتار شناسی تاکید دارد، تأثیر بسیاری داشته است.
6ـ مدل اکولوژیک: این مدل بر این دیدگاه استوار است که رفتار تحت تأثیر تعامل فرد و خصوصیات محیط شکل میگیرد و به جای توجه محض به فرد به نظریات اکولوژیک و تحصیل اکوسیستمها یعنی سیستمهای مرکب از موجودات زنده و غیر زنده مثل مدرسه خانواده اجتماع میپردازد. این مدل هر فرد را یک هستی کامل میداند که در یک اکوسیستم منحصر به فرد محصور است و برای کارکرد درست اکوسیستم هر جنبه از سیستم باید به طور هماهنگ با دیگر جنبهها کار کند. در این مدل مشکلات ناشی از ناهماهنگی یا عدم توازن در سیستم است که به عنوان یک شکاف بین تواناییهای فرد و تقاضاها یا انتظارات محیط تعریف میشود لذا هدف مداخله بازسازی توازن در سیستم خواه از طریق تغییر کودک جهت سازگاری با تقاضاهای محیط و یا بالعکس از طریق تغییر انتظارات محیط است. نقش معلّم یاری به کودک برای حفظ توازن هماهنگ با محیط است. این مدل از درگیری والدین و خانواده و دیگر اعضاء جامعه در آموزش حمایت میکند و کلیه مهارتهای آموخته شده در ضمن تحصیل را بعنوان آمادگی برای انطباق آینده در جامعه میداند.
بر اساس مدلهای مذکور روشهای متعددی در تعلیم و تربیت ویژه ایجاد گردیده که در ایفا برای آشنایی به ذکر نام 10 روش مرسومتر میپردازیم:
1ـ تحلیل رفتاری؛ 2ـ مدیریت وابستگی؛
3ـ کنترل محرک؛ 4ـ چیرگی آموزی و آموزش مستقیم؛
5ـ مدلسازی و آموزش مهارتهای اجتماعی؛ 6ـ فرآیند آموزی؛
7ـ آموزش شناختی ـ فراشناختی؛ 8ـ آموزش با یاری همسالان؛
9ـ یادگیری تعاونی؛ 10ـ استفاده از کامپیوتر.
در اینجا به ذکر یک سری اصول کلی که بیانگر وضعیت موجود بوده و برای تصمیمگیری آموزشی برای دانشآموزان دارای نیاز ویژه مفید است میپردازیم:
1ـ معلمان مدارس معمولی اغلب از روشهایی استفاده میکنند که هم برای دانشآموزان با نیاز ویژه و هم برای دانشآموزان عادی موثر است.
2ـ مشخص گردیده که بسیاری از روشهای مرسوم در کلاس عادی در مورد دانشآموزان دارای نیاز ویژه ناکارآمد است.
3ـ اهداف یادگیری، اغلب بهترین تعیین کننده روش در یک برنامه خاص دانشآموزان دارای نیازهای ویژه است.
4ـ روشهای تعلیم و تربیت ویژه زمانی در کلاس درس معمولی میتواند موثر افتد که بطور مناسب و با توجه به نیاز دانشآموزان بکار گرفته شود.
5ـ اغلب روشهای تعلیم و تربیت ویژه به این اصل که موفقیّت مهمترین متغیر یادگیری است معتقدند.
6ـ برخی از روشهای مرسوم در تعلیم و تربیت ویژه محتوی و کاربست مشابهی دارند.
7ـ در تعلیم و تربیت ویژه هیچ روش واحدی در مواجهه با طیف کل مشکلات این زمینه کافی نیست.
8ـ محدودیتهای زمانی و نبود منابع لازم بر تصمیمات معلم برای کاربرد یک روش خاص اثر میگذارد.
9ـ برخی از روشهای تعلیم و تربیت ویژه در معرض ارزشیابی آزمایشی قرار نگرفتهاند و باید با احتیاط بکار گرفته شود.
10ـ کار یافتن روشهای مناسب برای دانشآموزان دارای نیازهای ویژه مستلزم نوعی کوشش و خطاست.
11ـ موفقیت همه روشها منوط به تعهد قوی معلمان در بهبود مهارتها و تواناییهای دانشآموزان مبتلاء به مشکلات یادگیری است.
12ـ اغلب روشهای تعلیم و تربیت ویژه متضمن اختصاص منابع درسی اضافی است.
13ـ روشهای تعلیم و تربیت ویژه متضمن کادر و خدمات حمایتی اضافی است.